یکی از جمله ویژگی انسانهای بزرگ، این است که در جوار تأثیرگزاری زندگی آنها بر جامعه و مردم زمانه خود، مرگشان نیز سرآغاز حرکت های گسترده و آغازی بر یک پایان است، آن گونه که این اثر گزاری را در رهگذر از دست دادن مردان و زنان فرزانه و بزرگان روزگار خودمان می بینیم، از جمله آنها استاد باستانی پاریزی است که مرگ او نیز همچون روزگار حیاتش، دگرگونی آفرید و زمینه ساز نهادی به نام آئینه دار دوران و اقدمات وسیع و گسترده ای در راستای اشاعه فرهنگ و تاریخ کرمان گردید.
هرچند که در این راه، همت جوانی پراحساس – تلاشگر و خستگی ناپذیر، به نام سیدعباس دعایی را نباید از یاد برد، این فرزند خلف، به مصداق «ولدالعالم نصف العالم» با سماجتی مثال زدنی، همه را به این باور وا داشت که برای تحقق این آرمان بلند باید، یاریش دهند.
باری از جمله برنامه های این نهاد، برگزاری مراسم از باستانی تا خواجوی کرمانی است، با این توضیح که زاد روز استاد باستانی پاریزی، سوّم و تولد خواجوی کرمانی ۱۷ دیماه است و فاصله بین این دو زمان به عنوان هفته «کرمان، آئینه دار دوران» مورد توجه قرار گرفته و همه ساله در این ایّام شاهد برنامههای ویژهای خواهیم بود .
مراسمی که امسال به این مناسبت در تالار وحدت تهران برگزار شد، از جهات گوناگون، قابل توجه بود، نخست نگاه هنری و حضور هنرمندان برجسته خوشنویسی، همچون استاد یدالله کابلی، استاد شیرچی و … اساتید نقاشی و مجسمه سازی کشور، و جالب تر از همه کارگاه خوشنویسی بود که تعداد قابل توجهی از اساتید در سالن ورودی تالار، مشغول تهیه تابلوهای بسیار زیبایی از آثار خواجو و استاد باستانی پاریزی بودند.
اهمیت دیگر این اقدام و نحوه نوین برگزاری مراسم نشان دهنده شأن و شخصیت این هر دو بزرگ تاریخ کرمان بود، زیرا می دانیم هم خواجوی کرمانی و هم استاد باستانی پاریزی، نه تنها با انواع هنرها همچون موسیقی و نقاشی و … انس و الفتی داشتند، بلکه این پدیده، بخشی از شخصیت هنری آنها به شمار می رود. البته در کنار این نوآوری ها، حضور ارکستر سمفونیک تهران، با دهها نوازنده و، عرضه آثاری از موسیقی سنتی، بر شکوه این بزم و معرفی این دو چهره شاخص تاریخ کرمان، افزود. از یاد نبریم که گاه یک ترانه، یک اثر نقاشی و یک تابلو خوشنویسی، می تواند بیش از ده ها مطلب و مقاله، معرف بزرگانمان باشد. مرکز کرمان شناسی به زودی این آثار را در یک نمایشگاه محلی و مکانی مناسب، به نمایش خواهد گذاشت تا در معرض دید عموم علاقه مندان قرار گیرد- برنامه آئینه دار دوران، بجز اینکه در طول سال، به مناسبت های گوناگونی به برگزاری مراسم فرهنگی می پردازد، هر ساله به طور ویژه هفته کرمان را با جلوههایی از کرمان و کرمانی و با محوریت باستانی پاریزی و خواجوی کرمانی، برگزار خواهد کرد.
همان گونه که عرض شد، گزینش ۳تا ۱۷ دیماه، انگیزه های گوناگونی دارد نخست تقارن تولد این دو نامور کرمانی است که اتفاقاً، از جهات گوناگون با یکدیگر همخوانی دارند زیرا نام هر دو همچون آفتابی بر پیشانی تاریخ و فرهنگ و ادب این سرزمین می درخشد، دو شخصیتی که اتفاقاً در بسیاری از موارد، با یکدیگر همراه و همگام بودند.
خوشا باد عنبر نسیم سحر که بر خاک کرمانش باشد گذر
مرا تا چه آمد که چرخ بلند از این خاک پاکم به غربت فکند
و تکیه کلام باستانی پاریزی این بود که مبادا جایی سخنی بگویم و مطلبی بنویسم که با نام کرمان زیب و زیور نپذیرد.
نگارنده در تالار وحدت، به طور مفصل به این پرسش پاسخ دادم که : اگر کرمان این همه مورد توجه باستانی و خواجو بوده،چرا هر دو کرمان را ترک کردند و تن به هجرت دادند؟ در کوتاه سخن یادآور می شوم این بزرگان، حبّ وطن را در اعتلاء ارزش های آن جستجو می کنند، نه ماندن باطل و بیهوده در زادگاه خود، آنجا که خواجو می گوید: «چون در این مرحله خواجو اثر گنج نیافت/ ترک این منزل ویران نکند، چون نکند؟» به روشنی این نکته را بیان می نماید که گنج خواجو، دانش است هرجا بساط علم گسترده باشد، / آنجا گنج خانه است. باستانی هم بر این باور بود، بزرگان دیگر هم جز این اعتقادی نداشتند، آن گونه که سعدی هم به روشنی بیان می کند که: «سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است صحیح/ نتوان مرد به خواری که در اینجا زادم» البته اینکه چرا کرمان، بعد از دوره طلایی دانشگاه قبه سبز و دشمنی های «شهاب الدین توران پشتی» و تعطیل و تخریب این اثر گرانسنگ، در هاله ای از اندوه فرهنگی فرو رفت و امکان ادامه تحصیل برای خواجو نبود، بحث مفصلی است که در این کوتاه سخن نمی گنجد.
نکته دیگری که به آن اشاره شد، نگاه خریدارِ این هر دو بزرگ، به موضوع هنر، به ویژه موسیقی بود زیرا می دانیم خواجو به تمام دستگاه های موسیقی ایرانی آگاهی داشت و در بسیاری از اشعار خود، متناسب با حال و هوای مطلب، به یکی از دستگاه های موسیقی اشاره کرده و شادی یا حزن آن لحظه را با گزینش دستگاه موسیقی، به تصویر کشیده است، استاد باستانی پاریزی نیز، در این مورد صاحب نظر بود، آن گونه که برخی سخنرانی های ایشان در مجالس موسیقایی و مقالاتی که در این مورد موجود است، همه و همه بیانی از این آگاهی به شمار می رود.
از ویژگی های دیگر این دو، شوق سفر بود. آنها بر این باور بودند که گاهی یک سفر چند روزه یا چند ماهه به اندازه چند سال مطالعه، ارزش علمی و تجربی دارد، به همین دلیل خواجو می گفت:
زخانه هیچ نخیزد سفر گزین خواجو که شمع دل بنشاند آنکه در وطن بنشست
و استاد باستانی نیز، بخشی از عمر خود را در سفر گذراند. او سال ها پیش برای من از سفری تعریف می کرد که معنا و مفهوم اصطلاح قرآنی « ابن السبیل» را به تمامی در برابر او قرار داده بود، و نیز بسیاری از ره آوردهای دیگری که « این سخن بگذار تا وقت دگر»
خواجو و باستانی، هر دو از فرزانگانی بودند که به روشنی می توان گفت، بطالت عمر نداشتند و سراسر زندگی آنها یا تعلیم بود یا تعلم، در این مورد، خواجو گوید:
خواجو چو این ایّام را دیگر نخواهی یافتن باری بهر نوعی چرا ضایع کنی ایّام را
در مورد استاد باستانی پاریزی نیز کافی است نزدیک به شصت عنوان اثر او را بر عمر هشتادو دو ساله اش – البته با حذف روزگار کودکی و نوجوانی – تقسیم کنیم و این واقعیت را دریابیم که لحظه ای از عمر او بیهوده سپری نشد.
در اینجا برای جلوگیری از اطاله مطلب، به همین مختصر بسنده می شود و با یاد و نام این دو افتخار کرمان و کرمانی سخن را به پایان می برم، هر چند که وجوه تشابه بسیاری، بر جای ماند یاد و نامه همه آئینه داران دوران، به نیکی باد.